بیان دیدگاه

تضادها و تناقضات قران ( بخش دوم )

نمونه سوم

آيه 78 سوره نساء مي‌گويد: « … و اگر خيري (پيشامد خوبي) به آنان رسد، مي‌گويند: اين از جانب خداست؛ و چون شري (صدمه‌اي يا پيشامد بدي) به ايشان رسد، مي‌گويند: اين از جانب توست؛ بگو: همه از جانب خداست… »

اين آيه از دو قسمت تشكيل شده است. قسمت اول آن عكس‌العمل و موضع‌گيري انسان‌ها در برابر خير و شر (نعمت و محروميت، حوادث و پيشامدهاي خوب و بد) را بيان مي‌كند و در قسمت دوم مي‌گويد: خير و شر و نعمت و مصيبت و پيشامدهاي خوب و بد، همه از جانب خداست. قسمت اول از سه جهت قابل تأمل است :

1. جمله «و اگر خيري به آنان رسد، مي‌گويند: اين از جانب خداست» و همينطور جمله بعد، موارد نقض فراواني دارد. آدميان در برابر حوادث خير و شر صدها گونه موضع‌گيري مي‌كنند كه يكي از آنها ممكن است همان باشد كه در اين آيه آمده است. شتابزدگي و چشم بستن بر روي آنچه در عالم واقع مي‌گذرد، موجب كلي‌گويي‌هايي از اين دست مي‌شود.

2. اين بخش از آيه، با بسياري از آيات ديگر در تناقض است. به عنوان مثل بنگريد به آيات زير:

الف) چون به انسان آسيبي رسد،‌پروردگارش را ـ در حالي كه به سوي او بازگشت كننده است ـ مي‌خواند و چون خداوند او را از جانب خود نعمتي عطا كند،… مشرك مي‌شود. سوره زمر ـ آيه 8.

ب) … و اگر از جانب خود رحمتي [به انسان] بچشانيم، قطعاً خواهد گفت: من سزاوار آنم و گمان ندارم رستاخيز برپا شود. سوره فصلت ـ آيه 50.

ج) و چون انسان را نعمت بخشيم، روي برتابد و خود را كنار كشد. سوره فصلت ـ آيه 51.

3. در اين آيه خداوند خطاب به پيامبر اسلام مي‌گويد: « واگر شري به آنها رسد، مي‌گويند: اين از جانب تو [پيامبر] است. » شايد در زمان پيامبر اسلام انسان‌هايي وجود داشته‌اند كه هرگاه پيشامد بدي برايشان رخ مي‌داد (مثلاً فرزندشان ناقص‌الخلقه بدنيا مي‌آمد و يا دست و پايشان در اثر حادثه‌اي آسيب مي‌ديد و يا همسرشان مرتكب خيانت مي‌شد و يا …) اين پيشامدها را به پيامبر نسبت مي‌دادند و او را به نوعي مقصر مي‌دانستند، اما آيا بعد از مرگ پيامبر ـ خصوصاً امروزه كه صدها سال از آن زمان مي‌گذرد ـ باز هم آدمياني وجود دارند كه پيامبر را عامل اصلي حوادث ناگوارزندگي خود بدانند؟ مگر اينكه بگوييم اين آيه فقط در مورد افراد خاصي در زمان حيات پيامبر نازل شده است و عموميت ندارد. اما چنين مضموني ـ كه پس از مرگ پيامبرسالبه به انتفاء موضوع مي‌شود ـ چه جايي مي‌تواند در يك كتاب آسماني ـ‌كه قرار است همه جهانيان را تا روز قيامت هدايت كند و به سؤال‌ها و نيازهاي اساسي بشر پاسخ دهد ـ ‌داشته باشد؟ اي كاش به جاي چنين آياتي ـ كه حجم قابل توجهي از قرآن را اشغال كرده‌اند ـ مسائلي مهمتر در قرآن مي‌آمد.

و اما قسمت دوم آيه كه مي‌گويد: «همه حوادث خوب و بد، و نعمتها و مصيبتها و …از جانب خداست» با آيه 79 سوره نساء و آيه 30 سوره شوري ـ كه به ترتيب مي‌آيند ـ در تناقض آشكار است:

ایه 79 سوره نساء : « هر خيري كه به تو رسد، از جانب خداست، و هر شري كه به تو رسد، از جانب خود توست…»
ایه 30 سوره شوری :« و هر مصيبتي كه به شما مي‌رسد، به سبب كارهايي است كه خودتان كرده‌ايد…»

مطابق اين آيات، هر گونه شر و مصيبتي كه به انسان مي‌رسد، نتيجه اعمال و گناهان و خطاهاي خود اوست و اين قانون حتي شامل پيامبران هم مي‌شود، زيرا در آيه 79 سوره نساء ـ كه در فوق آمد ـ ‌خداوند خطاب به پيامبر اسلام مي‌گويد: هر شري كه به تو مي‌رسد، از جانب خود توست.

اكنون به آيه 41 سوره ص بنگريد: « و از بنده ما ايوب ياد كن آنگاه كه به پروردگارش گفت : شيطان مرا به رنج و عذاب افكنده است.»

اگر مضمون آيات قبل (79 سوره نساء و 30 سوره شوري) درست باشد، ايوب پيامبر مرتكب دروغ و تهمت [به شيطان] شده است. زيرا اگر رنج و عذابي به او رسيده، نتيجه اعمال خطا و گناه‌آلود خودش بوده و نبايد آن را به شيطان نسبت دهد. خدا هم بايد به او بگويد كه: بيهوده به شيطان بيچاره تهمت نزن و به جاي آن به فكر جبران اعمال خطاي خودت باش تا مشكلاتت حل شود. اما خدايي كه من در قرآن ديده‌ام، به ايوب مي‌گويد :

پايت را بر زمين بكوب: اين آبي است براي شست و شو، و سرد براي آشاميدن…[و] دسته‌اي از چوب‌هاي باريك به دست گير و با آن [همسر خود را] بزن…» (سوره ص ، آيات 42 و 44 ) (رجوع كنيد به تفسير اين آيات در كتب تفسير)

به هر حال بر من معلوم نشد كه از نظر قرآن علت و ريشه اصلي رنج‌ها و مصيبت‌هايي كه به آدميان مي‌رسد چيست و از كجاست.

نمونه چهارم

آيه 167 سوره شعرا، پاسخ قوم لوط به هشدارها و نصايح او را چنين بيان مي‌كند:

« گفتند: اي لوط،اگر دست [از هشدارها و نصايح خود] برنداري، قطعاً از اخراج‌شدگان خواهي بود.»

در آيه 82 سوره اعراف نيز (پس از آنكه در آيات قبل، هشدارها و نصايح لوط به قوم خودش را بيان مي‌كند) مي‌گويد:

« ولي پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: آنان را از شهرتان بيرون كنيد، زيرا آنان كساني هستند كه به پاكي تظاهر مي‌كنند.»

آيه 56 سوره نمل نيز تكرار مي‌كند كه پاسخ قوم لوط در برابر هشدارها و نصايح او جز اين نبود كه او و خانواده‌اش را تهديد به اخراج از شهر و ديار خود كردند.

اما آيه 29 سوره عنكبوت مي‌گويد: « … ولي پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مي‌گويي عذاب خدا را بر ما بياور.»

ممكن است بگوييد: در اينجا تناقض رخ نداده است، زيرا مي‌توان فرض كرد كه موارد ذكر شده در آيات فوق مربوط به زمان‌ها و مكان‌هاي مختلف است و قوم لوط در موارد مختلف، پاسخ‌هاي مختلف به او داده‌اند. اما اگر در هر چهار مورد، آيات قبل و بعد را با دقت بخوانيم و با هم مقايسه كنيم، خواهيم ديد كه اين پاسخ در اينجا صدق نمي‌كند. زيرا در همه مواردي كه داستان لوط و عكس‌العمل قوم او را بيان مي‌كند، بلافاصله مي‌گويد: ما هم آنها را عذاب كرديم و باراني مرگبار بر سر آنها فروريختيم و خانواده لوط ـ به جز همسر پيرش ـ را نجات داديم. مسلماً قوم لوط چهار بار گرفتار عذاب الهي نشد. پس در هر چهار مورد قرآن مي‌خواهد داستان لوط را بصورتي كلي و خلاصه بيان كند، نه چهار سكانس مختلف از يك داستان طولاني. بنابراين براي حل تناقض بايد فكر ديگري كرد.

نمونه پنجم : عذاب قوم عاد چگونه بود؟

آيات 19 و 20 سوره قمر مي‌گويد:« ما در يك روز نحس، بر سر آنان به طور پيوسته، طوفاني سخت فرستاديم؛ [كه] مردم را از جا مي‌كند، گويي تنه‌هاي نخلي بودند كه ريشه‌كن شده بودند.»

همچنين آيه 25 سوره احقاف (در ادامه آيات 21 تا 24) شدت طوفان را چنين توصيف مي‌كند:
« [طوفان] همه چيز را به دستور پروردگارش نابود مي‌كند. پس از طوفان چنان شد كه جز خانه‌هايشان چيزي ديده نمي‌شد…»

طبق اين آيات، طوفان سختي كه مردم را از جا مي‌كند و همه چيز را نابود مي‌كرد، در يك روز بر سر قوم عاد فرستاده شد و آنها را قتل‌عام كرد، به گونه‌اي كه پس از آن طوفان همه مردند و فقط خانه‌هاي آنها باقي ماند.

اما آيه 16 سوره فصلت مي‌گويد: « ما در روزهايي نحس بر سر آنان طوفاني سخت فرستاديم…»

و آيات 6 و 7 سوره حاقّه مي‌گويند: « و اما [قوم] عاد، به وسيله تندبادي توفنده و سركش هلاك شدند؛ [كه خدا] آن را هفت شب و هشت روز پياپي بر آنان فرستاد..»

تناقض آشكار است. ممکن است بگویید که آیه 19 سوره قمر فقط از آغاز طوفان سخن می گوید و معنای آن لزوما این نیست که کل حادثه در یک روز اتفاق افتاد. اما این توجیه با ظاهر آیه سازگار نیست و هیچکدام از مترجمان برجسته قرآن نیز آیه را چنین ترجمه نکرده اند. باز ممکن است بگویید که در متن عربی صفت مستمر (به معنای پیوسته یا ادامه دار) آمده است و اگر آن را به واژه یوم (روز) برگردانیم به این نتیجه می رسیم که آیه از یوم مستمر (روز پیوسته یا ادامه دار) سخن می گوید و این می تواند دو معنی داشته باشد: 1) روزی که طول آن برابر با چند روز معمولی است، و 2) چند روز متوالی. و در هر دو صورت تناقض رفع می شود. اما اولا دلیل محکمی برای این مدعا ( که مستمر صفت یوم است) نداریم و مفسران بزرگی مانند علامه طباطبایی (در المیزان) مستمر را وصف طوفان دانسته اند و مترجمان برجسته (مانند فولادوند) نیز آیه را بر همین مبنا ترجمه کرده اند و ثانیا یوم مستمر (روز پیوسته یا ادامه دار) اصولا معنای محصلی ندارد و دو معنای مذکور در بالا را با هیچ دلیلی نمی توان به این عبارت نسبت داد. معنای اول با عقل ناسازگار است (آیا خداوند به مدت هشت روز کره زمین را از حرکت به دور خورشید بازداشت و نظم منظومه شمسی را برهم زد تا قوم عاد را مجازات کند؟) و دومی خلاف قواعد لغت عرب است (اصولا اگر منظور خداوند از عبارت یوم مستمر چند روز است، آیا استفاده از واژه ایام صحیح تر و به فصاحت و بلاغت نزدیکتر نیست؟

اما در اينجا مشكلات و تناقض‌هاي ديگري نيز به چشم مي‌خورد. آيه 25 سوره احقاف از طرفي مي‌گويد: شدت طوفان به حدي بود كه همه چيز را نابود مي‌كرد (و البته اگر قرار باشد كه عذاب الهي بصورت طوفان نازل شود، طبيعي است كه چنين خواهد بود. زيرا در غيراينصورت، مردمي كه در خانه‌هايشان پناه گرفته‌اند، جان سالم بدر مي‌برند و اين يعني نقض‌غرض از سوي خداوند) و از طرفي (در ادامه) مي‌گويد : پس از پايان طوفان، خانه‌هاي مردم برجا بود. اولاً چطور ممكن است طوفاني كه همه چيز را نابود مي‌كند،‌ حريف خانه‌هاي مردم عاد نشود؟ مگرخانه های مردم جزو همه چیز نبودند؟ آيا اين تناقض نيست؟ چطور ممكن است چنين طوفاني، يك شبانه‌روز (بنا به آيه 25 سوره احقاف) و يا هفت شبانه‌روز (بنا به آيه 7 سوره حاقّه) بطور پيوسته و مداوم بوزد و در پايان، خانه‌ها (حتی اگر از سنگ و سخره باشند) سالم بمانند؟ ثانياً اگر خانه‌ها سالم مانده باشند، مردمي هم كه در آنها پناه گرفته‌اند سالم مي‌مانند!؟ ممکن است بگویید طوفان مذکور حاوی گازی کشنده بود و ماندن در خانه نمی توانست آنها را نجات دهد. اما اگر خدا می خواست قوم عاد را با گاز خفه کند چه نیازی به طوفانی بود که همه چیز از جمله گیاهان و درختان و حیوانات بی گناه را از جا کنده و نابود کند؟ یک باد یا طوفان معمولی حاوی گازی که فقط برای انسان کشنده باشد برای مجازات آنها کافی بود. از اینها گذشته، در آیات مورد بحث نکته پرسش برانگیزی وجود دارد و آن اینکه آیا لازم بود طوفان مذکور (با قدرت و شدتی که در این آیات توصیف شده است) هفت شبانه روز به طور پیوسته بوزد تا قوم عاد را تارومارکند؟

ا.ت…ادامه دارد…

بیان دیدگاه